داستان هیرو Alchemist
علم شیمی و استفاده از آن در خاندان Darkbrew امری رایج بود .
Razil جوانی خلاق و جاه طلب و به تجارت خانوادگی خویش مشغول بود. با گذشت زمان و بالا رفتن سنش بر خلاف تمایلات خود مجبور به کنار گذاشتن تجارت شد.
تصمیم گرفت با استفاده از دانش خود و به کار گیری علم کیمیاگری شروع به ساختن طلا کند و اعلام کرد که میتواند یک کوهستان را تبدیل به طلا کند.
او بعد از دو دهه تحقیقات به صورت چشمگیری با شکست مواجه شد. اما Razil کسی نبود که به این راحتی ها شکست را بپذیرد.
طولی نکشید که Razil خود را در سلولی تاریک در زندانی که بازتاب اعمال خودش بود پیدا کرد. خیلی زود متوجه شد که هم سلولی او یک غول خشمگین و خطرناک است.
وی با چرب زبانی بعد از اینکه غول را راضی کرد که از خوردن او صرفه نظر کند،به آزمایشات خود بر روی لجن ها و خزه های دیوار سلول پرداخت که سرانجام معجونی به دست آورد و آن را روی غول آزمایش کرد.
غول با نوشیدن معجون دچار خشم و عصبانیت چندین برابر شد و دیوار های زندان را درنبردید، غول و رازیل به جنگلی به دور از زندان فرار کردند.
پس از مدتی غول خوشخال،آرام و گرسنه به نظر می رسید و اثری از معجون در آن دیده نمی شد.
از آن پس غول و رازیل تصمیم گرفتند با هم کار کنند و به جمع آوری مواد مورد نیاز برای آزمایشات Razil پرداختند.